Wednesday, October 05, 2005

13

تک درختی در اين بيابانم

خسته و بی پناه و درمانده

قصه بر گريز غربت را

باد در شاخسار من خوانده

اندکی صبر کن پرنده من

بالهای تو پيش من ماند

بالهايت دل منند مرو

از دلت عشق را که کوچانده

عاقبت سبز سبز خواهم شد

ساقه ها از شکوفه پوشانده

از خزان با تو رخت خواهم بست

به بهاری که اشک رويانده

زندگی را دوباره خواهد ديد

برگهايی که مرگ بوسانده

صبر کن صبر کن پرنده من

بالهای تو پيش من مانده

No comments: