Sunday, February 05, 2006

مرگ قو

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ، تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور وتنها بمیرد
در آن گوشه، چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد، آنجا بمیرد
شب مرگ، از بیم، آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من، این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بود ی! آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

4 comments:

Anonymous said...

شعر قشنگیه. میدونی من از کدوم بیتش خیلی خوشو اومد؟از این
در آن گوشه، چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
پاینده باشی

Anonymous said...

من به دنبال كسی می‌گردم
كه غمش را با من تقسيم كند
من دلـم را با او
و دو تايی پس از آن
به تماشای بهاری برويم
كه شقايق‌ها امسال به صحرا بخشيد

Anonymous said...

بیت سومش خیلی قشنگه

Anonymous said...

kheily zibast mishe tamamesho tasavvorkard